- پر کوس
- که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
معنی پر کوس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
پرچین و چروک، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
قوی، نیرومند، سخت گرم
پریشب
آنچه پر از دود باشد: اطاق پر دود. یا قلیان پر دود. که دود بسیار از آن بر آید. یا پردود بودن، اندوهگین غمگین پر درد بودن
کسی که دارای خون کافی و وافی باشد مقابل کم خون، خون آلود. یا جگر و دلی پر خون. پر اندوه پر درد دردمند غمزده. یا صورت چهره رخ پر خون. افروخته گلگون. یا مژه چشم دیده پر خون. خونبار
بسیار خوارشکم پرست شکم خواره شکمو بنده شکم شکم پرور پر خوار پر خواره اکول بلع بلعه مقابل کم خور
ستمکیش پر ستم پر جفا ستمگر ظالم
تیزپر تیزرو، پرنده
نیکخوی
آنسوی کوه، آنجانب کوه
دایره و هر چیز میان تهی مانند چنبر و طوق و امثال آن هر چیز گرد میان تهی، چنبر ماه خرمن ماه هاله
سهمناک سخت ترس آور بسیار هول مهیب سهمناک
پرنیان
درفشان دارای شعاع بسیار
پر چانه، پر دم پر گوی پر چانه، آنکه در دویدن و مانند آن نفسش دیر تنگ شود: آدم پر نفسی است
عمارت عالی
پر حسد پر حقد
حلوایی با جوز و بادام
پر من پرمنش پر تکبر
بریدن شاخهای زیادتی از درخت انگور و درختان دیگر بریدن و پیراستن شاخهای زیادی
پر زور زور مند پر زور
فرانسوی پیشبرگ
نوعی شیرینی. طرز تهیه. - یک کیلو و نیم شکر را مانند شربت جوشانده و بقوام آورده همینکه بسفتی خمیر سنگک شد نیم کیلو مغز پسته بو داده و خرد کرده بان علاوه کرده قدری گلاب زده خوب بهم مخلوط کنند. سپس کف سینی را مغز پسته ساییده ریخته مایه را روی آن میریزند و با قاشق چرب یا یاوردنه چرب پهن کنند. بعد دو ملاقه شربت قوام آمده را روی آن میریزند و مغز پسته درشت روی آن می پاشند و پس از سرد شدن بشکل لوزی میبرند
پر تاس نام شهری است، جامه ای که از پوست روباه پر تاسی دوزند نام شهریست، جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس خیزد
پر حرارت. یاسری پر شور داشتن، کله ای پر حرارت داشتن، یا نطق پرشور. که حرارت و گرمی داشته باشد که تند و آتشین باشد
چرکین چرکناک
پر حیله پرتزویر پرفسون، پر حسرت
آنکه اثر پای بجای نگذارد کسی که رد پایش بجا نماند بی نشان: پی کور شبرویست نه ره جسته و نه زاد سرمست بختیی است نه می دیده و نه جام. (خاقانی)
لگد مال
پی کوفته، پایمال شده
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
پر حیله، پر مکر و فریب، پر حسرت